پرداختن جای از کسی: گفت ای شه خلوتی کن خانه را دور کن هم خویش و هم بیگانه را. مولوی. - خلوت کردن با کسی، با او تنها شدن. ، عزلت گزیدن و اغیار بیرون کردن و به خیال خود مشغول شدن. (ناظم الاطباء) ، خالی کردن. (یادداشت بخط مؤلف) ، هم بستر شدن. مجامعت کردن. (یادداشت بخط مؤلف). چون: شوهر با زن خود خلوت کرد
پرداختن جای از کسی: گفت ای شه خلوتی کن خانه را دور کن هم خویش و هم بیگانه را. مولوی. - خلوت کردن با کسی، با او تنها شدن. ، عزلت گزیدن و اغیار بیرون کردن و به خیال خود مشغول شدن. (ناظم الاطباء) ، خالی کردن. (یادداشت بخط مؤلف) ، هم بستر شدن. مجامعت کردن. (یادداشت بخط مؤلف). چون: شوهر با زن خود خلوت کرد